فرشته مهربون من ومحمود : آناهیدفرشته مهربون من ومحمود : آناهید، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

آناهید مهربون

25 بهمن 92

  اولین باری که آناهید خانم مستقلا روی صندلی یا به قول خودش گگه ! با من وباباش روی میز شام خورد..   عزیز دلمون خیلی استقلال طلب شده و کم کم داره همه کارای مربوط به خودشو  به تنهایی انجام میده!    خانمی خونمون کلی لذت میبره از اینکه کنار ما  روی صندلی میشینه و کمی! غذا میل میکنه!   و بازم میگم که ما به وجود یه همچین فرشته نازی میبالیییییییییم....   ...
26 بهمن 1392

یک سال ونیمه شدی گل من !

    دلبر نازم   18 ماهه شدنت خیلی دلنشینه!   عاشقی با تو شیرینکم  دنیا دنیا زیباست ...         الهی قربون اون شکلک دراوردنات بشم من که اینقد شیرینی! وقتی داشتیم ازت این عکسارو ازت میگرفتیم این شکلکارو به تقلید از مامانی درمیاوردی!بعدش میومدی تو دوربین عکستو میدیدی وباز میرفتی مشغول فیگور گرفتنات میشدی..با بابایی مرده بودیم از خنده.. الهی فدای اون چشات بشم من... این لباستم هدیه عمه زیبا- دختر عموی باباست -دستش درد نکنه! خیلی بهت میاد       ...
22 بهمن 1392

دخملی ما چیا میگه ؟

  صندلی: گگهgega..گ اول با کسره.بعدیش با فتحه(وقتی دوست داره رو صندلی یا اپن آشپز خونه یا میز بنشونیمش !) باته:باشه(وقتی ازش میخوایم یه کاری رو انجام بده یا نده بهش میگیم باشه اناهید؟اونم سرش وکج میکنه و میگه باته!)  میشی :مرسی ادو:الو آپه:پا.کفش.بلندی.جوراب آبه:آب دا:دایی دادا:پسرعموش یا هر پسر بچه دیگه عس:عکس آنا : اسم خودش ..وقتی عکس خودشو میبینه وکلی هم ذوق خودشو میکنه! و کلی کلمات دیگه و سه تا هم شعر به زبون خودش میخونه ..وقتی بهش میگم اناهید شعر گیشدو گیشدو رو بخون "اونم سریع برام میخونه.همچنین شعر اده د دد و تاب تاب عباسی بلبل من عاشقتمممممممممممممم راستی  اناهید هم مثل خودم میگم عاشقتمممم ولی ...
3 بهمن 1392

اولین جشن تولدی که آناهید مهمونش بود!

  جشن تولد 10سالگی زهرا جون -نوه خاله مامان سحر-آناهید وپارسا وپوریا که که مهمونای این جشن بودند وخیلی هم دوست داشتنی!       دخملی که گوشه تصویره پرنیان جان هست که 14 روز از آناهید من کوچیکتره.. ...
3 بهمن 1392
1